استقلال خوزستان

Matt Doogueیک عکاس آماتور بریتانیایی است که قاهر بوسیله کسب جوایز متعددی در بنیاد عکاسی از سرشت وحش شده است. او به کمی به ثبت عکس های ماکرو از موجودات کوچک علاقه دارد که برخی به او لقب Macro Matt داده اند. هرچند Matt عکاسی را بوسیله صورت تفننی مطلع کرده است، تو حال حاضر یک عکاس نصف حرفه ای محسوب می شود که سابقه مشارکت با نشنال جئوگرافیک، BBC Earth و Canonرا دارد و نشریات معتبر عکاسی و مجلات پر فروش حیات وحش بریتانیا، عکس های او را منتشر می کنند. در این مقاله خواندنی، ادبیات تأثیر شگفت انگیز عکاسی سرشت را بر زندگی شخصی Matt Doogue، از زبان خود او خواهیم شنید.



بوسیله عقیده من، عکاسی یعنی رهایی، اما یک جنس نجات متفاوت. با عکاسی، ما حین ها را ابداع و ثبت می کنیم و از پنجره لنز دوربین، جهان را آن طور که می بینیم، تعبیر کردن می کنیم. ما با معاون عکاسی، ثبت می کنیم و می آموزیم و هنر می آفرینیم و برای من، این به معنای نجات زندگیست.مقاله های مرتبط:عکس های شگفت انگیز از طبیعت۲۱ عکس بی نظیر و الهام جزء ماکرو

سال ها پیش وقتی حدودا ۲۰ ساله بودم، توقیف یک تلاطم قطعی روحی قضیه شدم. یک بیماری سخت، کنترل نشدنی و غیرمنتظره. حقیقتش را بخواهید، مدت ها بود که از این مصیبت رنج می بردم اما شبیه خیلی از مردم، وانمود می کردم که مشکلی ندارم. حی بودن خوشحالم نمی کرد. ذهنم شدیدا مشغول بود و مدام در حال جنگیدن با این مشکل بودم.

در عرض چند هفته، کم کمینه کنترل زندگی از دستم خارج شد. متکی به نفسم را از دست داده بودم و توان متین کردن اوضاع را نداشتم. حتی یک روز بدون پروگرام قبلی، دست بوسیله خودکشی زدم. تا آن موقع من حتی یک بار غصه به خودکشی فکر نکرده بودم. می دانستم که چه چیز های ارزشمندی را با این حکم از دست خواهم داد اما چاره دیگری برایم سرمد نمانده بود. من در افکارم گم شده بودم و شدیدا دامن تأثیر خشم، بدگمانی، فشار عصبی و افسردگی قرار داشتم.



پزشکم بلافاصله تشخیص داد که بیمار هستم و برایم مستحکم ضد افسردگی تجویز کرد. برای مدتی تحت تداوی روانپزشک قرار گرفتم ولی خیلی زود، درمان را افسون شده کردم و دوباره تمامی مشکلات برگشتند. حدود یک هفته خواه شاید هم بیشتر قرص اعصاب می خوردم اما بی تأثیر بود. من بوسیله چیزی احتیاج داشتم که فکر و ذهنم را مشغول نرم. یک سرگرمی که جلوی هجوم افکار منفی را بگیرد و برقرار همان موقع بود که دوربین به مشت گرفتم.

از عموی همسرم، یک دوربین سونی آلفا ۱۰۰ قدیمی (اولیه مدل دوربین DSLR انبازی سونی) خریدم. او سال ها بود که عکاسی می کرد و غلام احترام زیادی بخاطر کارش قائل بودم. شروع کردم به بازی با دوربین. از همه چیز تا می توانستم عکس می گرفتم. هر چقدر بیشتر عکاسی می کردم، درک بهتری فاحش می کردم و انگار ذهنم آسوده نمدار می شد. من در این سال ها، تقریبا طولانی نحو های مختلف عکاسی را تجربه کرده ام، ولی مجدد به عکاسی ماکرو برگشته ام.



داخل تمام عمرم، حتی وقتی یک پسر خردسال کوچک در حال رشد بودم، سرشت مرا شیفته خود می کرد. اما این، برای دیگر نوجوانان موضوع بسی جذابی نبود و ناچار بودم برای اینکه از طرف دوستان غم سن و سالم اخراج نشوم، خاطرخواهی بوسیله طبیعت را فراموش کنم. شاید اصلا همین دلیلی بود که مرا بوسیله سمت بیماری روحی سوق عدل. اما مگر یک نفر تا کی می تواند به چیزی که نیست تظاهر نرم و لبخند بدلی بزند؟

بعد از اینکه با عکاسی آشنا شدم، این فرصت را به مشت آوردم که عشقم به سرشت را دوباره کشف کنم و این شانس مجدد را با آغوش باز پذیرفتم. مشابه شناگری که به آب می زند، من بی قراری درون این دریای بی کران فرو رفتم و خودم را بیشتر و بیشتر در عشق بوسیله طبیعت و عکاسی، غرق کردم.

به ممارست زمان، مهارت های بیشتری فراگرفتم، تجهیزات بهتری تهیه کردم و به درک زیباتری از عمر رسیدم. من وقتی تو طبیعت هستم، حس کاملا متفاوتی دارم و تامل می کنم همه باید این حس را تجربه کنند.عکاسی نهاد بخاطر من، بهینه داروی اعصاب وجود.

یک حین با خودتان تامل کنید که تا به حال چند کود بوسیله انزوا یا همراه با دوستان و اعضای قوم خود، بوسیله پارک و جنگل رفته اید؟ وقتی مشغول پیاده روی هستید چه حسی دارید؟ وقتی به منزل بر می گردید چطور؟ حساسیت آرامش، طراوت و زنده وجود داشتن. این احساسات ناشی از بودن تو طبیعت، برای من از هر داروی اعصابی موثر تر وجود.



من از دریچه لنز دوربین، واقف عالم بندپایان می شوم. این دنیای عجایب ماکروسکوپی، جهانیست که خیلی از انسان ها نمی توانند ببینند. انگار دیگر در دنیای مردم ها نیستم. اینجا دیگر خبری از چشم و غصه چشمی شبکه های اجتماعی، اطلاع دادن دروغین، جنگ، نگرانی، ترس و ضیق خشمناک نیست. این جهان با دنیای ما مردم ها، بسیار متفاوت است و غلام شیفته این جهان شده ام. جهانی پر از زندگی و شگفتی، انباشته از طعم جزیی و خاطرخواهی و جزئیات؛ آن جاه با عظمت که هیچ عرفی مگر سر طبیعت نمی تواند مرزی برایش معین درنگ.

چیزی که از آن غافل بودم، این حیات که وقتی داخل فطرت مبتلا عکاسی از این لحظات بی نظیر می شدم، ذهنم مدام آسوده و آسوده نم می شد و من بدون آن که با خبر باشم، داشتم خودآگاهی را محک می کردم.

چند ماه بعد، وقتی دوباره به کارم برگشتم، همه همکارانم می گفتند که چقدر دگرگونی کرده ام. در لب یک انسان کاملا متفاوت شده بودم. به آن ها می گفتم:اینکه چیز تازه ای نیست، این خود واقعی من است. دیگر مجبور به وانمودسازی نبودم. دیگر فشار جامعه آزارم نمی عدالت و ناچار نبودم به روش آدم های اطرافم رفتار و از طریق مد زندگی آن ها، پیروی کنم. دیگر آن قدر اعتبار وقت داشتم که خودم باشم.   

بعد از چند سال، عکاسی من، بهتر و بهتر شد. عکس هایم در مجلات چاپ می شدند، اجرت می بردم و حتی BBC مرا بوسیله دستور کار Autumnwatch دعوت کرد تا در تک عکس هایی که گرفته ام گپ کنم و از همگی عجیب نمدار اینکه، بعضی از عکس هایم تو نمایشگاه نشنال جئوگرافیک ایتالیا بوسیله عرضه درآمد.فرض اینکه من، همان کسی که تا چند سال پیش حتی تا مرز خودکشی پیش رفته بود اینک عکاس نشنال جئوگرافیک باشد، اعتقاد نکردنی بود.

عمر من به رویه شگفت انگیزی عوض شده حیات. فقط در اعتبار چند سال، منی که تا سرحد خودکشی رفته بودم، زمان حال در نشنال جئوگرافیک بودم. بدون عکاسی و البته کنف قوم ام، اقتدار عبور از آن فساد را نداشتم. حتی بعید می دانم که می توانستم به این موقعیت برسم، ولی می بیند که رسیده ام.

آیا کاملا از مشکلات فکری روانی مستقل شده ام؟ قطعا خیر. غلام هنوز بی آرامی لحظات کریه زندگی را تجربه می کنم که گاهی حتی هفته ها بوسیله طول می انجامند. اما حالا خوب می دانم که چه چیزی کمکم می نرم و وقت هایی که این طور احساسات قباحت به سراغم می آیند، دوربینم را بر می دارم و از خانه بیرون می زنم. چنانچه بگویم این کار ابد طرز محلول مشکلاتم بوده است، دروغ گفته ام. نه؛ این طور تراشیدن. ولی عکاسی در طبیعت، حداقل شانس جنگیدن با آن ها را به من می دهد.

مهم ترین چیزی که هیچ وقت نباید فراموش کنید، این است که در چاه سکوت فرو نروید و صحبت کنید. با همه، با هر کس که می توانید گفتگو کنید. اجازه ندهید که سکوت رنجتان بدهد. عکاسی برای من متشابه کیمیای گمشده ای بود که کمکم کرد و هنوز هم کمکم می کند تا حرفی برای تفسیر کردن با خانواده ام داشته باشم. امیدوارم که شما هم، کیمیای گمشده زندگیتان را پیدا کنید.



دیدن شما داخل تک عکاسی چیست؟ آیا عکاسی یک فعالیت آرامش مدخل است؟بیشتر بخوانید:پشت چیز پهن عکس به یاد ماندنی از هواپیمای کنکوردهوش قلابی کجی تصاویر محزون شده در کوچکتر آب را حذف می کندتصاویر برگزیده سال ۲۰۱۹ انجمن ملی زیست محیطی اودیبونعکاسی بهتر با صرف هزینه کمتر؛ چند ترفند عکاسی برای تنظیم دخل و نفقه عکاسهشت متد بخاطر شکست سد خلاقیت در عکاسی
  • ۹۸/۰۹/۰۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی