استقلال خوزستان

آناتولی مسکوین یک خورنده تاریخچه وجود. او به ۱۳ زبان تسلط داشت و بوسیله نشانی نامه نگار در پنجمین بخانه برگشتن مبصر روسیه، نیژنی نووگورود مشغول به کار بود. پدر و پاپا از همه مکان بی خبر او، باتوجه به ظواهر باور داشتند که پسرشان فردی سالم و مفید بخاطر جامعه است، ولی با معلوم شدن حقیقت سهمگین زندگی او، معلوم شد که عمر او بی شباهت به ادبیات های سهمناک نبوده است. پدر و مادر مسکوین فکر می کردند که پسرشان دلبستگی یدکی بوسیله جمع آوری کلکسیون اسباب بازی های قدیمی دارد. ولی پلیس به سرعت خلاف آن را کشف کرد. ماموران پاسبان در خانه او ۲۹ جسد مومیایی شده از دخترانی ۳ تا ۱۵ ساله را کشف کردند.

بله، همان طور که ماجرای مسکوین و بسیاری دیگر از ماجراهای این چنینی مدلل کرده اند، واقعیت می تواند خیلی از ادبیات ها و فیلم ها ترسناک برنده باشد. با این نخست برویم سراغ حصه دوم ماجراهای ترسناک واقعی، با زومیت همراه باشید:معمای گم شدن و پدیدار شدن بابی دانبار



وقتی بابی دانبار داخل سال ۱۹۱۲ گم شد، تمام کشور برای یافتن او بسیج شدند. این پسربچه چهار ساله اهل لوئیزیانا داخل ۲۳ آگوست آن سال هنگام رفتن به دریاچه سویزی گم شد. والدین او، لِسی و پِرسی دانبار، همگی جا را گشتند، اما نفوذ ای نداشت. ماموران نماینده که از یافتن پسربچه نومید شده بودند، تمساح های دریاچه را کشتند و شکمشان را دریدند و دینامیت به دریاچه انداختند. بعدا پاداشی ۶ هزار دلاری (معادل ۱۶۰ هزار دلار حالا) برای یابنده بابی دانبار درون دید خمود شد.

ولی هیچ اثری از آثار پسربچه گمشده برملا نشد. تا اینکه ۸ ماه بعد، پلیس فردی به نام ویلیام کانتول والترز را درون ده کلمبیا تو بخانه برگشتن می سی سی پی درگیر کرد. والترز هنگام تعاون به همراه پسری حیات که با نشانی ها بابی دانبار همخوانی داشت. ولی مرد ادعا می کرد که این پسربچه بروس اندرسون صیت دارد و پسر زنی به اشتهار جولیا اندرسون، کارگر مزرعه و پرستار والدینش است. بااین حال، مامورین پاسبان تصمیم گرفتند برای تأیید هویت پسربچه او را به نزد خانواده دانبار ببرند.

ولی در کمال شگفتی، دانبارها گفتند که بروس فرزند آن ها نیست. والدین بابی گفتند که این پسربچه چشمان بی حد کوچکی دارد و نمی تواند پسر آن ها باشد. خود پسربچه برادرش آلونزو را نشناخت. ولی لس دانبار روز پس ازآن پس از اینکه پسربچه را به حمام برد، بااطلاع خال ها و فاجعه های پسرش شد و با فرح به شوهرش اطلاع عدل که پسرشان پیدا شده است. از آن سوی، جولیا اندرسون سراسیمه خود را بخاطر پس دادن پسرش از کارولینای شمالی بوسیله لوئیزیانا رساند. ماموران پاسبان بخاطر اینکه ادعای جولیا را مدلل کنند، فرزند او را درکنار چهار پسربچه دیگر بوسیله او نشان دادند (در آن دوران آزمایش دی ان ای در کار نبود) و داخل کمال شگفتی، جولیا نتوانست پسر خودش را از میان پسربچه های دیگر امتیاز دهد. به این ترتیب، او دلسرد و مایوس بوسیله خانه بازگشت. درحالی که دانبارها مطمئن بودند پسرشان را پیدا کرده اند، جولیا همچنان سمج بود که اشتباهی رخ داده است.  

عکس نامه ای که بابی دانبار (سمت چپ) را درکنار پسری که با ویلیام والترز پدیدار شد، نشان می دهد

فرجام پس از یک قرن، آزمایش دی ان ای حقایق هولناکی را معلوم کرد. در سال ۱۹۹۹، نوه بابی، مارگارت دانبار کاترایت شروع بوسیله رسیدگی درباره گذشته خانواده اش کرد، او برای این کار اسناد و مدارک هیئت دولت ها، بایگانی های دادگستری ها و اسناد تاریخی را بوسیله دقت نبض وجو کرد. خبرگزاری آسوشیتد پرس در سال ۲۰۰۴ بوسیله روند تحقیقات او صیقلی و در قسمتی از پروگرام رادیویی «این زندگی آمریکایی» از رادیو پی آرآی آمریکا در سال ۲۰۰۸ غصه بوسیله این ماجرا پرداخته شد. در همان حینی که گزارش آسوشیتد پرس آماده می شد، پدر مارگارت، باب دانبار جونیور به انجام آزمایش دی ان ای رضایت داد. آزمایش دی ان ای او با پسرعمویش، یعنی پسر برادر کوچک تر بابی دانبار مقایسه شد. آزمایش دی ان ای نشان می داد که آیا پدران این دو واقعا با تیمار برادر بوده اند یا اینکه بابی همان بروس بوده و در تمام این مدت به اشتباه درون یک خانواده دیگر زندگی می کرده است.سرانجام پس از یک قرن، آزمایش دی ان ای حقایق هولناکی را برملا کرد

نتایج آزمایش دی ان ای موجب تعجب و شگفتی مارگارت و خانواده دانبارها شد. اب دانبار جونیور هیچ وفاق خونین با خانواده دانبار نداشت. به این ترتیب مشخص شد، کودکی که دانبارها پیدا کرده بودند، بروس اندرسون بود. هراس واقعی این تصادف دو گنجایش ی دردناک دارد: مطلع امی را داریم که پسرش را بدون هیچگاه دلیلی بوسیله خبط از آغوشش گرفته اند و از لفظ دیگر، خانواده بی لواط دیگری را داریم که بدون خبر از پایان فرزند واقعیشان (که احتمالا مُرده بود)، فرزند شخص دیگری را بزرگ کرده بودند.ماجرای خون آشام بروکلین



قبل از اینکه آلبرت فیش به «خون آشام بروکلین»، «گرگینه ویستریا» خواه بیشتر اوقات به «مرد خاکستری» مشهور شود، در ۱۹ مه ۱۸۷۰ در خانواده ای دربند بلای ناگهانی روانی تولد شد و سریعا در پرورشگاهی در نیویورک مختار شد. سرپرستان پرورشگاه اقدام خوبی با کودکان نداشتند. دائما آن ها را کتک می زدند و تندی را تو بینشان اشاعه می دادند. تو همین مکان وجود که فیش لذت بازی کردن از درد را آموخت که بعدا دامنه ی آن به لذایذ جنسی نیز کشیده شد. بعد از اینکه مادر فیش دوباره بوسیله خودکفایی رسید، او را تو سال ۱۸۸۰ از پرورشگاه خارج آورد. در این دوران، فیش از خودآزاری لذت می سرما. اندکی سپس پسر جوانی که مامور تلگراف بود، او را با «ادراردوستی» و «سرگین دوستی» آشنا کرد. بوسیله این ترتیب، آلبرت فیش مقدمه به خوردن و آشامیدن فضولات خود کرد. این خودآزاری بعدا بوسیله فرو کردن سوزن درون کشاله ران و شکم همچنین رسید. او همچنین پارویی ساخت که ناخن هایش را در آن فرو کرده بود و با آن خودش را می زد.

آلبرت فیش رجولیت نحیف و لاغر اندام بود که اغلب صورتی رنگ پریده و مایل به خاکستری داشته که باعث شده بعدها به «مرد خاکستری» مشهور شود

هنگامی که فیش ۲۰ ساله در سال ۱۸۹۰ بوسیله شهری بزرگ نقل جا کرد، جنایت های او پهلو علیه کودکان قوت گرفت. فیش داخل این عهد با به دام انداختن کودکان آن ها را به خانه اش می آورد و پس از عذاب و اجحاف بوسیله قتل می رساند. او حتی از پاروی خود بخاطر شکنجه قربانیانش استفاده می کرد. خون مودت فیش اندکی سپس به اسقاء کردن اعضای بدن قربانیان نیز کشیده شد. مورد عجیب اینکه با این تفاسیر، فیش در سال ۱۸۹۸ ازدواج کرد و صاحب جگر فرزند شد. هنگامی که همسرش تو سال ۱۸۱۷ با مرد دیگری هزیمت کرد، فیش بچه هایش را وارد ورزش های سادومازوخیستی خودش کرد. او فرزندانش را وادار می کرد که با پارو کتکش بزنند و به بدنش سوزن فرو کنند.

در این دوران، طعمه های فیش را عمدتا کودکانی آفریقایی-آمریکایی تشکیل می دادند که باتوجه به توجه کمتر مقامات به کودکان سیاه پوست، طعمه های اسایش تری بودند. این قربانیان بی گناه مجبور بودند تن به «ابزارهای جهنمی» فیش بدهند که شامل ساتور، شمشیر و پاروی او می شدند.

عکس رادیولوژی از لگن آلبرت فیش که تو آن جای ۲۹ سوزن به چشم می خورد؛ این عکس در دادگاه به عنوان مدرک بوسیله هئیت منصفه نشان داده شد

فیش داخل سال ۱۹۲۸، داخل صفحه نیازمندی های روزنامه بوسیله مشخصات جوانی ۱۸ ساله به صیت ادوارد باد برخورد که به دنبال فرمان می گشت. فیش با باد ربط گرفت و وانمود کرد که یک کشاورز مردمان لانگ آیلند به نام فرانک هاوارد است و بخاطر امور املاک خود به کارگری شبیه ادوارد نیاز دارد. فیش ظاهرا ویژگی آرام و مشفق به دیدن می رسید، به این ترتیب، نفخ پس از صرف ناهار با فیش بوسیله لحاظ دستمزد اندوه بوسیله توافق رسید. ظاهرا فیش تو این عهد نقشه اش را تغییر می دهد و غرض می گیرد به جای ادوارد، گریس خواهر کوچک او را فداکاری کند. فیش پس از اینکه از دادن حکم به ادوارد طفره می رود، به خانه او می رود و وانمود می درنگ برای معذرت خواهی آمده است. او با مقدمه چینی بوسیله خانواده پف اعلام می بطی ء که می خواهد به جشن تولد خواهرزاده اش برود و از آن ها می خواهد که دستور دهند بکر ۱۰ ساله سندیت را بی آرامی همراه خود ببرد. خانواده ورم که از وقوع معارفه نداشتند و نمی دانستند متعاقب نقابِ این مرد آرام، هیولایی نهفته، با این پیشنهاد او موافقت کردند و دیگر هیچگاه لحظه دخترشان را ندیدند.

تحقیقات پلیس بخاطر یافتن گریس به مدت ۶ سال امتداد داشت، ولی هیچگاه نشانی از دخترک هویدا نشد. تا اینکه روز ۱۱ نوامبر ۱۹۳۴ مجله وحشتناکی به دست پاپا گریس رسید. در این مجله جزئیات تحرک دهنده ای از نحوه جنایت و زده شدن دخترش شرح داده شده بود. ادیب در نامه عنوان کرده بود که دخترک را برهنه و سپس خفه کرده، اعضای بدنش را قطعه قطعه کرده و در خانه ای متروکه در شهر وستچستر نیویورک خورده است. ماموران نماینده با مطالعه کاغذ مجله توانستند ردپای او را فاش کرده و بالاخره او را داخل پانسیونی ارزان بها بوسیله دام بیاندازند. آلبرت فیش درحالی که لبخند پهلو لب داشت برای ماموران نماینده تحسین کرد که چگونه گریس پف و صدها نفر دیگر را پس از شکنجه به کشتار رسانده است. اگرچه جنون فیش حتمی حیات و مقصر شناخته نمی شد، اما هیئت منصفه با بررسی بایگانی وظیفه خور شده وجود که عاقلانه ترین کار اعدام اوست. به این ترتیب، فیش روز ۱۶ ژانویه ۱۹۳۶ ازطریق صندلی الکتریکی در زندان سینگ سینگ اعدام شد.مورد نوظهور ناپدید شدن کودکان سودر



درحالی که رفته رفته سال نو سر می رسید که نیکوترین زمان سال بخاطر همگی بود. ولی مشیت الهی بود که سال نوی آن سال، برای جورج و جِنی سودر بدترین روز زندگیشان باشد. تراژدی شب قبل از کریسمس سال ۱۹۴۵ تو شهر فییتویل، ویرجینیای غربی رخ داد و ناگهان شعله های آتش تمام بناء سودرها را در برگرفت و پنج تن از ۹ پسر قوم در آتش سوزی جان خود را از دست دادند. آتش سوزی در حدود ساعت ۱ بامداد صورت داد. جورج و جنی با چهار فرزند خود از مهلکه گریختند. اما هنگامی که جورج سعی کرد برای نجات بقیه بچه ها بوسیله خانه برگردد، واقف شد که نردبان سرجایش نیست و هیچ کدام از دو ماشین او پیدا نمی شوند.

آتش نشانان تا ۸ صبح به نگرش آتش سوزی نرسیدند، تو آن زمان دیگر بناء سودرها بدل به تلی از خاکستر شده بود. آتش نشانان عنوان کردند که این آتش سوزی پهلو اثر اتصالی برق بوسیله وجود آمده است. اگرچه هیئت تفحص درباره جهت مرگ پنج گواهی متورم صادر کردند که در آن ها «مرگ به علت آتش سوزی یا خفگی» اعلام شده بود، ولی حتی یک خرده عظم خواه گوشت در محل فاحش نشد. سودرها که وظیفه خور نشده بودند فرزندانشان موریس، مارتا، لوئیس، جنی و بتی داخل آتش سوخته اند، بیلبوردی را در بزرگراه گمارش کردند تا از مردم کمک بخواهند.

یک کارمند مایه تسلی سوزخانه به خانم سودر گفت، حتی وقتی که لاشه به مدت دو شایسته کردن با حرارت بالای ۱۰۰۰ درجه بسوزد، باز هم کمی از استخوان ها باقی می مانند. آتش سوزی مسکن سودرها عزب حدود ۴۵ دقیقه کشش کشیده بود. بنابراین باید بقایای اجساد بچه های سودر برملا می شد. اوضاع وقتی نادیده خیس شد که سودرها غریبه هایی که چند ماه قبل بوسیله خانه آن ها آمده و تماس تلفنی که شب آتش سوزی به آن ها شده بود را به یاد آوردند.او ۹ سال با دختر مومیایی شده من زندگی می کرد



مردی پاییز همان سال بوسیله نزد آن ها آمده و ظهر فرمان می عزاداری. قبل از اینکه سودرها دستاویز مرد را بخواهند، او بوسیله قوطی فیوز برق نگاه کرده و گفته بود: «این می تواند باعث آتش سوزی شود.» دیری نگذشت که مرد دیگری بوسیله عنوان مامور ابتیاع بیمه نیز به ساختمان آمد که بازهم سودرها مودبانه او را از خانه بیرون کردند. فروشنده بیمه که عصبانی شده بود بوسیله آن ها بانگ داده بود:«این مسکن لعنتی بخار می شود می رود هوا، صغیر هایتان حزن نیست و نابود می شوند. شماها تاوان ناسزاهایی که به موسولینی داده اید را پس می دهید.»

قضیه از این قرار بود که جورج سودر که تباری ایتالیایی داشت و داخل سیزده سالگی به همراه برادرش بوسیله آمریکا مهاجرت کرده بود، در یکی از جلسات محلی کشمکش شدیدالحن خود را  با خودکامه ایتالیا اطلاع دادن کرد. طبیعتا اظهارات جورج داخل شهر کوچک فییتویل که مهاجران ایتالیایی نسل اضافی داشت بوسیله خصوص داخل مورد دیکتاتور به تازگی اعدام شده ایتالیا بوسیله مذاق برخی دلگشا نیامده حیات. بااین حال، جورج هیچ وقت تهدیدهای این مرد را قطعی تلقی نگرفت. ولی دقایقی قبل از آتش سوزی، زنی به خانه تلفن کرده و گفته بود می خواهد با انحصاری که جِنی نمی دوست گفتگو کند. جنی بوسیله او گفته بود که شماره را اشتباهی گرفته، ولی از آن لفظ خط می توانست صدای خنده و خوردن استکان ها بوسیله غم را بشنود.  



عکسی که به همراه نامه ای در سال ۱۹۶۷ به دست جنی سودر رسید (سمت چپ). چنانچه ملاحظه می کنید، شباهت زیادی بین این جوان و لوئیس وجود دارد

ولی بچه های سودرها کجا بودند؟ مقدماتی کسی که توانسته بود آن ها را ببیند، زنی بود که تقاضا می کرد داخل ایستگاه گردشگری داخل بور ۷۰ کیلومتری غرب بخاطر آن ها صبحانه سرو کرده است. شخص دیگری نیز ادعا کرد که او چهار بچه نفر از بچه های سودر را در هتلی درون شهر چارلستون دیده است. سودرها با اف بی آی مناسبت گرفتند، ولی جی. ادگار هوور، مهتر وقت اداره تحقیقات فدرال مسئولیت ضبط را قبول نکرد. سپس سودرها یک مامور جستار خصوصی به صیت سی.سی. تینسلی استخدام کردند. تینسلی درون تحقیقات خویشتن متوجه شد که فروشنده بیمه ای که سودرها قبل از جریان آتش سوزی با او مواجه شده اند، یکی از اعضای هیئت تحقیق درباره موجب اجل بوده است. یعنی همان کسی که بوسیله آن ها گفته حیات آتش سوزی بر معلول اتصالی برق رخساره داده است. سپس قوم تو حیاط محل زندگی خود گشتند و چند استخوان پیدا کردند که آن ها را برای تجزیه و تحلیل بوسیله مؤسسه اسمیتسونیان فرستادند. آسیب شناسان این مؤسسه تشخیص دادند که عظم ها تماما متعلق بوسیله یک فرد است، ولی اصلا هیچ کدام از این استخوان ها داخل آتش نسوخته اند.

کارمزد خانواده سودر برای معلومات بیشتر داخل مورد فرزندانشان دو برابر شد و به ۱۰ هزار دلار رسید. همین هم باعث شد تا بسیاری به تکاپوی برملا کردن فرزندان گمشده سودرها بیافتند. سپس از آن، وابستگی های یدکی با ادعاهای متاخر داخل تک دیده شدن بچه های گمشده به سوی قوم سودر سرازیر شد. ولی گویی مقدر نبود، خردسال های سودر پیدا شوند. ۲۰ سال عاری یافتن هیچ سرنخی از فرزندان خانواده سپری شد. تا اینکه جنی سرنخ امیدبخشی قبض کرد. نامه ای از کنتاکی بدون آدرس فرستنده بوسیله دست او رسید که تو آن یک عکس و یک یادداشت رمزگونه بود.

این عکس مربوط به مردی حدودا ۲۰ ساله بود که شباهت یدکی بوسیله لوئیس داشت که احتمالا زمان حال مبصر شده حیات. وقتی سودرها یک کارآگاه خصوصی را برای جستجو بوسیله کنتاکی فرستادند، کارگاه هنری ناپدید شد. سودرها عکس متاخر لوئیس را به بیلبورد خود افزودن کردند، ولی هیچ نفس فرزندان گمشده خود را صریح نکردند. جورج سودر داخل مصاحبه ای گفت: «دم ما دارد به پایان می رسد. اما فقط می خواهیم از حقیقت اطلاع پیدا کنیم. چنانچه آن ها در آتش اسودگی اند می خواهیم قانع شویم. در جاهل این صورت، می خواهیم بدانیم که چه بلایی بر سرشان آمده است.»

جورج یک سال سپس از این مصاحبه داخل سال ۱۹۶۸ درگذشت. جنی بی قراری در سال ۱۹۸۹ درگذشت. آخرین بازمانده خانواده، سیلویا هنوز قانع نشده که خواهر و برادرانش درون آتش سوخته اند.آناتولی مسکوین؛ رجولیت که نعش دختران را مومیایی می کرد



آناتولی مسکوین به نظر آدم باهوشی حیات. لله دانشگاه و مجله منظره روس به ۱۳ زبان تسلط داشت. ولی سرگرمی عجیب و غریبی بی قراری داشت. او خود را متخصص قبرستان می دانست. او به قدری بی اختیار قبرستان ها حیات که بوسیله ۷۵۲ گورستان تو شهر و پیرامون زادگاه خود سر زده حیات. او گزارش های طولانی با عناوینی شبیه «پیاده روی طولانی تو گورستان ها» خواه «آنچه مردگان گفتند» نوشته و به هفته مجله ای که به درج آگهی های فوت و مسائل مربوط به آن اختصاص داشت بخاطر چاپ می فرستاد.

ظاهرا این کنجکاوی از حادثه ای از دوران طفولیت او نشأت می گرفت که در آخرین پیغام خود در مجله به آن رمز کرده وجود. ماجرا از این قرار بود: زمانی که مسکوین ۱۳ ساله داشت، در حال عبور از قبرستانی بوسیله عده ای برخورده وجود که جلویش را گرفته و مجبورش کرده بودند در یک مراسم خاکسپاری شرکت یواش و جسد دختر ۱۱ ساله ای را ببوسد. مسکوین در این نامه نوشته است: «غلام او یک کود بوسیدم و بعدا دوباره و دوباره این کار را کردم.»

مادر بکر پس ازآن حلقه ازدواجی را بوسیله دستان مسکوین و دخترش کرد. همین حادثه و عروسی عجیب او با یک بکر مایه تسلی احتمالا باعث شیفتگی مسکوین به دنیای مردگان شده باشد. به تدریج به شیفتگی مسکوین افزوده شد و او به مرور به نوشتن تو مورد مردگان و یادداشت برداری باریک بین از هر قبرستانی که بوسیله آن شیوه می زد روی آورد. او تا اینکه در موردی یک شب را در یک تابوت خوابید. ولی وقتی که آدم محلی در سال ۲۰۰۹ ملتفت شدند که به قبر عزیزانشان دستبرد زده شده و اجسادشان خمش قبر شده اند، جای هیچ دفاعی بخاطر سرگرمی عجیب مسکوین پایا نمی گذاشت. بااین حال، دولت روسیه هنوز هیچ سرنخی از عاملان نبش مقبره نداشت، ولی احتمال می داد که این طور تخریب هایی کار زیاده روی گرایان باشد.جیمسون بوسیله تیپ گفت که دوست دارد شخصا از نزدیک شاهد آدم خواری باشد



تا سال ۲۰۱۱ عامل این واقعه مشخص نشد. ولی وقتی پلیس شنید که در پی حمله تروریستی به فرودگاه بین المللی دمودوو مسکو، قبر مسلمانان تو نیژنی نووگورود تخریب شده، سرانجام سرنخ هایی به دست آورد. آن ها مسکوین را تو حال نقاشی روی عکس مزار مسلمانان مشهود کردند. بااین حال، او تو این مورد کاری به خود قبرها نداشت. ماموران پلیس موقت او را دستگیر کردند. پس از دستگیری مسکوین، ماموران آپارتمان او را نظارت کردند. اینجا بود که مسئله مسکوین تغییر به یکی از  ماجراهای ترسناک پا بر جا شد.

آپارتمان مسکوین که به همراه والدینش در آن زندگی می کرد، مملو از عروسک هایی درون اندازه پا بر جا بود. دست اسباب بازی ها با پارچه پوشیده و رخساره برخی نیز آرایش شده بود. بوسیله سرعت محسوس شد که اینها اجسام بی جان و اسباب بازی نیستند. بلکه اجساد مومیایی شده ای هستند که خود مسکوین آن ها را خشک کرده است.  

شاید این ترسناک ترین جسد مومیای شده مسکوین باشد

وقتی ماموران پلیس، عروسک ها را جابه مکان کردند، موسیقی نخست به نواختن کرد. مسکوین جعبه های موسیقی را در فرو رفتگی هیئت دولت سینه این عروسک ها جاسازی کرده وجود. یک قلب خشک شده و یک قطعه حجر قبر همچنین درون آپارتمان مسکوین فاحش شد. او اجساد را با پارچه لبریز کرده بود و روی چشم ها بی آرامی دکمه یا چشم های اسباب بازی گذاشته حیات. مسکوین گفت که با آن ها کارتون تماشا می کرده و به دلیل اینکه عاطفه تنهایی می کرده، آن ها را از قبرهایشان دزدیده است. او گفت که بزرگ ترین آرزویش کودک دار شدن است و منتظر است تا دانشمندان راز زنده کردن مردگان را کشف کنند.  

در همین حال، پدر و مادر او اصلا روحشان از تصادم خبر نداشت. آن ها فرض می کردند مشغولیت مورد علاقه پسرشان ساختن عروسک های بزرگ است. در دادگاه فرزند آن ها به هتک عزت و دزدی از ۴۴ مقبره اقرار کرد. ناتالیا چاردیمووا، مادر اولیه قربانی مسکوین، گفت: «هنوز هضم رفتار بیمارگونه او برایم سخت است، او ۹ سال با دختر مومیایی شده من زندگی می کرد. دخترم برای ۱۰ سال پیش من و ۹ سال پیش او بود.»

با وجود اینکه روانپزشکان اخبار کرده اند که شرایط فکری روانی مسکوین دائما رو به بهبودی است، دادستان ها با چاردیمووا موافق هستند و همچنان او را دور از اجتماع نگه داشته اند.رجولیت که دختری را برای تماشای خورده شدنش خرید



جیمسون معمولا اوقات مرحمت را با دوستان باستانی خودش سپری می کرد، ولی تو سال ۱۸۸۸ سپری کردن اوقات خوب با دوستان به معنای تماشای کشته شدن و خورده شدن یک دختر ۱۰ ساله توسط آدم خوارها حیات. عارضه از این قرار است که جیمز اس. جیمسون وارث ثروتمند برند ویسکی ایرلندی که خود را محدودیت ماجراجو می دانست، به همراه هئیتی برای آزاد کردن مستقر پاشا، والی عثمانی رهسپار آفریقا شد. در همین وقت بود که برنامه مردم خواری نادیده را زیبایی داد تا بتواند از چیز پهن نقاشی بکشد.  

انقلابیون یکی از ولایات عثمانی در سودان را به تصرف خود درآورده بودند و متین پاشا، والی آنجا نیز به تجهیزات و آذوقه احتیاج داشت. ازآنجاکه حکمرانی هئیت اعزامی برعهده هنری مورتون استنلی، نویسنده و کاشف معروف بریتانیایی بود، به دیدن می رسید که شعار این دستور کار چیزی جز کمک به امین پاشا نباشد. ولی بعدا مشخص شد که هدف اصلی این مأموریت (خواه حداقل یکی از دو هدف آن)، فرود امدن زمین های بیشتر به دولت آزاد کنگو مستعمره پادشاهی بلژیک وجود. در آن دوران، هرج و مرج و قساوت ها و خشونت بی سابقه ای تمام منطقه را فرا پژمرده بود. شاید همین باعث شده بود که جیمسون پیشگام نمای اخلاقی خویشتن را گم یواش و به این اعتقاد برسد، جنایتی که عمل می دهد اصلا موضوع خارج از قانون ای تراشیدن. شرح وحشتناک این رخداد در پیش نویس خاطرات خویشتن جیمسون آمده است.

مقاله های مرتبط:نگاهی به ۲۵ مورد از ترسناک ترین اکتشافات باستان شناسی تاریخسفری به ترسناک ترین نقاط جهان

آنچه از اسناد و سوابق مختلف مشخص می شود این است که درون جون ۱۸۸۸، جیمسون و هئیت اعزامی به منطقه ریباکیبا تو کنگو رسیدند که بوسیله دلیل جمعیت بالای آدم خوارهایش مشهور است. درون این گزارش ها همچنین تأیید شده، انحصاری که کامل امور جیمسون را عمل می داد، تیپو تیپ یک کارچاق کن و بازرگان برده وجود. طبق اظهارنامه ای که توسط فاران در سال ۱۸۹۰ منتشر شد که پس ازآن مافوق فشار مقامات هئیت اعزامی مجبور شد گفته های خویشتن را پس بگیرد؛ جیمسون بوسیله تیپ گفت که خودی دارد شخصا از نزدیک گواه مردم خواری باشد. تیپ با روسای بخانه برگشتن گپ کرد و آن ها هم به او گفتند که بهتر است یک بنده بخرد. جیمسون ارج برده را پرسید و داخل ازای آن کبد بقچه به روسای دهکده عدل.

تیپو تیپ، یک تاجر اسمی برده که در ماجرای جیمسون، نقش دلال را ایفا کرد

چند دقیقه بعد مرد دختری ۱۰ ساله را بخاطر او آورد. مترجمی که گفته های جیمسون و همراهانش را بخاطر روسای دهکده ترجمه می کرد، گفت که آن ها به روستاییان گفته اند که «این کادو ای از سوی مرد سفیدپوستی است که می خواهد شاهد خوردن شدنش باشد.»

فاران شرح داده:«دوشیزه را به درخت بسته بودند، بومیان خنجرهای خویشتن را تیز کردند. بعد یکی از آن ها دو ضربه بوسیله شکم دخترک زد.»

جیمسون هم درون شرح ماجرا درون دفتر خاطرات خود نوشت:«سپس سه مرد پیش رفتند و شروع به خرده خرده کردن بدن دختر کردند. سرانجام سر او بریده شد و ذره ای هم از او باقی نماند، هر کس تکه گوشت خود را برای شستن در رودخانه سرما.»

جیمسون و فاران هر دو گفته اند که چطور دختر بیچاره اصلا داخل این لحظات هولناک جیغ نزده است. فاران نیز بوسیله یاد می آورد: «تو همین حال، جیمسون طرح های خامی از این چیز پهن های تکان دهنده نقاشی می کرد. جیمسون بعدا به چادرش رفت و درون آنجا نقاشی خود را با آبرنگ اتمام کرد.» (می توانید نقاشی های جیسمون را از اینجا ملاحظه کنید.)

جیمسون تو نامه ای به همسرش توقع کرد که کل تصادم یک سوءتفاهم بزرگ بوده است. او دعوی کرد که بقچه ها را بوسیله نشانی یک شوخی به روسای دهکده داده است، بی خبر از اینکه مردم دهکده واقعا یک دختربچه را می خورند. ولی وقتی که مردان تبعه خنجرها را کشیده و نخست به قطعه قطعه کردن نعش کردند، هیچ کاری مگر سیاحت کردن از دستش بر نمی آید. اگرچه اعلام مربوط به این سانحه موجب خشم انسان در اروپا و آمریکا شد، ولی جیمشسون هیچ وقت بخاطر نقش خود داخل اجل این صغیر بی گناه دادرسی نشد، زیرا تنها چند ماه سپس بر معلول تب جابجایی. همچنین هئیت اعزامی برای آزاد کردن قائم پاشا آخرین از نوع خود بود. پس از آن، گسیل هئیت های غیرنظامی به آفریقا متوقف شد.مقاله های مرتبط:۱۱ ماجرای اصلی که از فیلم های هالیوودی هم ترسناک ترند! (مدخل اول)بیشتر بخوانید:چگونه افکار شیفته در مغز نهان می شوند؟به دنبال شرایط قزل در پایتخت، تهران یک هفته تعطیل شد [محدودیت ها تسلسل شد]ساخت هیدروژلی که می تواند بوسیله نوسازی اعصاب آسیب دیده کمک کندابتلای سابق به انواع ویروس های کرونا ممکن است از شدت بیماری کووید ۱۹ بکاهدویروس های کشنده ای که بدون هیچ نشانی از صحنه زمانه محو شدند
  • ۹۹/۰۷/۱۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی